پس من چگونه پیراهنم را عوض کنم
سه شنبه 85 تیر 13
ساعت 4:40 عصر
نوشته شده توسط :
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم
شد: شد اگر نشد دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه باز انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام
آن گاه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم
این بار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به این جای شعر من
وقت است که قیچی چمنم را عوض کنم
پیراهنی نیست به غیر غزل نیست در برم
گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم
دستی به جام باد و یک دست زلف یار
پس من چگونه پیراهنم را عوض کنم
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آنچه منم را عوض کنم
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
روزی که شیوه کهنم را عوض کنم
***********
باید پس از شکستن یک شاخه دیگرش
جای دو شاخه کرگدنم را عوض کنم
مرگا به من! که با پر طاووس عالمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند
باید چراغ مه شکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام
امروز می روم لنگم را عوض کنم
تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روی هزار بار فنم را عوض کنم
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
دارد قطار عمر کجا می برد مارا؟
یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ورنه زه هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور می شوم که کفنم را عوض کنم