ولادت امام حسین (ع)وامام سجاد و حضرت ابوالفضل و علی اکبر مبارک ب
دوشنبه 84 شهریور 14
ساعت 10:14 عصر
نوشته شده توسط :
.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست
.
خودم دیدم که زدند قرعه مستی
.قرعه درامد به نام حضرت عباس
.
ای تو خون کبریایی کن نظر برآه سردم با غم تو خو گرفتم
سیدی من کوه دردم یا حسین و یا ابوالفضل
هر که خو کرده دل او با غم و اشک ابوالفضل می شود
سیراب و امشب از یل و مشک ابوالفضل یا حسین ویا ابوالفضل
لرزده انداز به عالم رعد و برق زلف یارم می کند
تعظیم و هر دم آسمانها بر وقارش
ذکرسماوایتان سنای ابوالفضل
هور وملک خادم سرای ابوالفضل |
|
ولادت با سعادت سید الشهدا امام حسین امیر وفا حضرت ابوالفضل و سید ساجدین حضرت امام سجاد و علی اکبر را به تمامی دوستان و شیعیان تبریک و شاد باش عرض می نمایم
چند کلامی یا درد دلی با مولایمان در روز تولد جد بزرگوارشان
سر به سر از لطف جانی ساقیا....خوش تر از جان چیست؟آنی ساقیا
میل جانها جمله سوی روی توست....رو که شیرین دلستانی ساقیا
برلب خودبوسه ده انگه ببین....ذوق آب زندگانی ساقیا
کجای ای ساقیا
وه چه بسیار محتاج توام.ای حضرت ساقی باز ضجه های مستانه و دیوانه وار عاشقت رابه نظاره بنشین! آخر چه رمزیست در مصحف پیمانه ی تو که هر دوزخ خمار ذره ذره پیکرم عربده ها برمی آورد؟ این زمان کجایی؟ که سر سرخ جام را برای نگاه خون بارم تفسیر کنی؟
ز دو دیده خون فشانم زغمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل با غ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی
ساقی کجای که هق هق دیوانه رابه قطره ای از رطوبت معرفت خاموش کنی که پیش واژگان پرتلاطم جام حرفی به طهارت سکوت نیست
پریشان دماغیم . ساقی کجاست؟
شراب ز شب مانده باقی کجاست؟
میی را که باشد در او این صفت
نباشد به غیر اومی معرفت
ای ساقی به بالای خرامانت سوگندو به افطار شبانگاهان از نوش لبانت امشبی کوی رقیبم را بهل! اگر در کور های آتش ایزدی جوهر احساسم را خاکسترکنی وبه بادش بسپاری باز هزاران بار خوشتر است از شعله هجرانت
ای ساقی یگانه دلالت تطهیر باده تبریک دستان توست. که از صخره سرد مرگ آب حیات بیرون می آوردنام آشنای کوی تورا با انجماد نیستی چی آشنای است که هر صبح وشام ابریقی انوشه از دستان تو کامشان جاری می شود
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو! که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر زلذت شرب مدام ما
هر گز نمیرد ان کس که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
افسانه های هزار و یکشب شهرزاد شروعی به سر منزل باده ریزی است که هر شب پرستوی خواب مشوش مرا به افسون خویش می راند او در لابه لای قصه هایش می گفت که هر که تورا بوییدلاجرم گاهش فرا می رسد تا از ساغرت نوش کند
پس ای ساقی ای اقااای من
بیا و کشتی مادرشط شراب انداز
خوش ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده در افکنای ساقی
که گفته اندنکویی کن و درآب انداز
ای ساقی آیا باورم شود که دیروز عاشق ساده دل را جرعه ای نوشاندی وامروز رهایش کرده ای؟؟؟؟؟؟ آیا این بهتان اکبر در ثنای چون تویی جاری است؟ ویا از بخت بد تنها کبریاییت با چو منی این چنین می کند
غمموم نهله که موتنها نشینوم
مریزا .بارکی الله . مرحبا غم
دوش می امد ورخساره بر افرخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
وآتش چهره بدین کار برافروخته بود
ای رخصت نفس های من تو را چه می شود که برق را از برای ترنمآیینه جام لختی به سوی افکنی تا که دلداده ات سوسوی جهان رابه مدد شب تاب اشکانش بیهوده نجوید!اگر مکر بیراهه های شهر و قصر عافیتم را به خرابات عصیان کشانید
کشانید این نه از سر آن است که حسن رو تو در این راه فراموشم شد. ای تنها ناقوس غرور کس نیست که در وسعت سلطنت تو براسب طغیان پای در رکاب کند که تجربه ی عذاب الیم در هیچ سری نیست که نیست
از هر طرف که رفتم جر وحشتم نیفزود... زنهار از این بیابان و این راه بی نهایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
ای آقتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
ای ساقی نگاه من چونان دروازه التما س به گردش تقدیر جام یعقوب وار گشته است به کعبه ی خال یوسفت که در غربت وتنهایی به انتظار قیامت کبری است.. ما ر ا دریاااااااااااااااااااااااب
پرده برار ز رخ چهره خود باز گشا
روزه داران رخت منتظر ماه نواند