مولاي من ، مهدي جان :
به رخ ماهى، به قد سروى، به دل نورى، به تن جانى
خطا گفتم ز من بگذر به از اينى به از iiآنى
بسان آيت رحمت همه لطفى همه مهرى
بسان عهد برنايى همه شوقى، همه جانى
همه چشمند در اين ره كه ببينند از تو iiديدارى
همه گوشند در اين در كه آيد از تو فرمانى
براى عالمى چون آفتاب عالم iiآرايى
چو گردد نوبت من سخت گير و سست iiپيمانى
پريشان حالى دل را بپرس از زلف iiدلبندت
كه بهتر داند احوال پريشان را پريشانى
چو بينم آشيانى، بلبلى، شاخ گلى، iiگويم:
خوش آنروزى كه ما را هم سرى مى بود و iiسامانى