آدم بالا ميآورداز بس بالا و پايين ميدودسد اميركبير تير خورده استچرا اخبار نميگويد؟ناصرالدين شاه با قليانش شليك ميكند چرا اخبار نميگويد؟آبها هرز ميروند وآدمها هرزچرا اخبار نميگويد؟در هر ادارهايناصرالدين شاهايستاده با تپانچهاشبه انتظار من!به سبيل مباركت قسم آقاي دكتر!من ديوانه نيستمفقط آدم بالا ميآوردو پايين ميرود آدمسقوط ميكنند برجهاي مراقبتاين قرصها را از بلاد خارجه آوردندتا من غني سازي شومصد ديپلمات بالا ميروند وچند ميليارد ميسوزد نفسهايم(گفتم كه من نفسم ميگيردبه بوي الكل اين تب سنجها هم حساسم)دارم صندوقهاي مهمات را ميشمارم از اولهزار صندوق پايينده تابوت بالاسهام مرگ چند است حالا؟لطفا با آن ماشين حسابت اينها را ضرب كن در منمرا ضرب كن در ستاره و موشكموشك را ضرب كن در باران و باران را ضرب كن در گلتمام زخمها را ضرب كن در تمام درياهاببينم! دلتنگيام چند شد؟دارند تير خلاص ميزنند به ماوقت نداريممن ميپرسم تو كوتاه جواب بده!اگر تو ناصرالدين شاه نيستيكه روپوش سپيد پوشيدهو اين كه بر گوشت گذاشتهايتپانچه نيستلطفاً بگو:چه ميشوند استخوانها و گوشتها؟- خاك!و خاكها و جمجمهها؟- شايد زغال، شايد نفت!و نفتها؟- دلار!دلارها؟- باروت!- چه ميشوند چشمها و نفسها؟- باران!و سنگها و ميزها و عصاها؟- خاكستر!و گريهها و خاطرات و غزلها؟- طوفان!چه ميشوند شهيدان؟- شعر!(اينها را من گفتم و تو سكوت كردي)به ساعت اتاق شماهنوز چند دقيقهي ديگر فرصت هستلطفا با قلمت شليك نكن!اين هفت هزار تومان ديگرفقط شليك نكن!يادت هست آن همه نخلستانكه ميدويد رد صدايم؟حالا در اين شلوغي ممتددارد تمام ميشود اين ماهاين دريااين كوهاين درختكه پشت سر هم گلوله ميخورد و شهادتين ميگويد!آن روز كه گفتي بيمارستاندر بيمارستان به من يك برگه دادند وسه النگوي مادرم پرنده شد!گفتند: نام كوچكتان...گفتم: دريا!گفتند: از كدام شهر...گفتم: دريا!گفتند گروه خونيتان...گفتم: دريا!دريا پلاك گردن من بوددريا لباس خاكي من بود